1st New World, Dhaka 15538087991 [email protected]

معنی خرد کردن در فرهنگ لغت

معنی خرد کردن در فرهنگ لغت

خرد کردن - معنی در دیکشنری آبادیس

خرد کردن - معنی در دیکشنری آبادیس مترادف خرد کردن: ریزریز کردن، شکستن، له کردن، درهم شکستن، نابود کردن، تبدیل کردن معنی انگلیسی: break, chip, chop, crush, devastate, grind, sliver, smash, pound, quell, to break to pieces, to shatter, to crush, to grind, to change (as money), to suppress لغت نامه دهخدا فرهنگ

خرد - معنی در دیکشنری آبادیس

خرد - معنی در دیکشنری آبادیس خرد /xerad/ مترادف خرد: حقیر، صغیر، کوچک ، اندک، کم، ناجیز، شکسته، له ، ریز، ریزه درک، آگاهی، ادراک، بینش، دانایی، حکمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقیبت، هوش متضاد خرد: کبیر، بالغ، بزرگ، سالم،

معنی خرد کردن - فرهنگ فارسی معین

1 - از هم پاشیدن ، ریزریز کردن . 2 - کشتن ، نابود کردن . معنی خرد کردن - فرهنگ فارسی معین لام تا کام

معنی خرد کردن فرهنگ فارسی معین

معنی واژهٔ خرد کردن در فرهنگ فارسی معین به فارسی، انگلیسی و عربی از واژه‌یاب

معنی خرد 5 لغت‌نامه دهخدا واژه‌یاب

مترادف طیفی آزاد + خرد لغت‌نامه دهخدا خرد. [ خ ُ ] (ص ) کوچک که در مقابل بزرگ است . (از برهان قاطع). ضد بزرگ . (از غیاث اللغات ) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ). صغیر. صُغار. (بحر الجواهر). کوچک . کم جثه . (از ناظم الاطباء). مقابل

معنی خرد کردن در فرهنگ معین جدول یاب

معنی خرد کردن در فرهنگ معین: از هم پاشیدن، ریزریز کردن، کشتن، نابود کردن. [خوانش: (خُ. کَ دَ) (مص م.)]

معنی خرد و خاکشی کردن لغت‌نامه دهخدا

معنی واژهٔ خرد و خاکشی کردن در لغت‌نامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژه‌یاب

معنی خرد - فرهنگ فارسی معین - لام تا کام

خرد. معنی 1 - عقل . 2 - ادراک ، دریافت . مترادف درك، آگاهي، ادراك، بينش، دانايي، حكمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقيبت، هوش. متضاد كبير، بالغ، بزرگ سالم، نشكسته بزرگ، حجيم، عظيم. انگلیسی wisdom ...

معنی خرد - لغت‌نامه دهخدا - لام تا کام

خرد. [ خ ِ رَ ] (اِ ... جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده ... در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.