خرد کردن - معنی در دیکشنری آبادیس
خرد کردن - معنی در دیکشنری آبادیس مترادف خرد کردن: ریزریز کردن، شکستن، له کردن، درهم شکستن، نابود کردن، تبدیل کردن معنی انگلیسی: break, chip, chop, crush, devastate, grind, sliver, smash, pound, quell, to break to pieces, to shatter, to crush, to grind, to change (as money), to suppress لغت نامه دهخدا فرهنگ